ایستگاه بعد میدان آزادی نام کتاب شعرهای مهدی محمدتقی است که توسط نشر نزدیکتر به چاپ رسیده است . یکی از شعرهای این مجموعه را با هم میخوانیم :
این متن، یک تصادف عمدیست که به هیچ –
وجه از بروز خود متاسف نمیشود
من نقش نعش واژهی خود را به عهده دا –
رد، واژهای که با تو مصادف نمیشود
پشت چراغ قرمز تاویل: بوق بوووق
من فحش میدهم به شما داد میزنی
این یک تصادف است وگرنه زبان شعر
اینقدر زشت و نامتعارف نمیشود
هر متن، یک تصادف بیافسر است و هر –
تاویل، یک کروکی بیربط! شاعر از –
ضعف مشاعر است که ذاتا مقصر است،
شاعر که با شما مترادف نمیشود
من نقش نعش واژهی خود را به عهده دا –
رم، یک جنازهی لتوپارم ولی تو از –
امضای خط ترمزم این نکته را بگیر:
«هر مردنی که مرگ مولف نمیشود»
من مردهام، و دنده عوض میشود و پا –
روی پدال گاز میافتد، و واژه خود –
را میبرد به صحنهی این قتل! شعر با –
مرگ من و شما متوقف نمیشود.