کتاب رمان چشمهای زیرشلواری نوشته افسانه جهرمیان است که توسط نشر نزدیکتر به چاپ رسیده است. بخشی از متن این رمان را با هم میخوانیم:
هنوز هم بعد از بیست و یک سال اینجا هیچ تغییری نکرده. فقط کمی خاکش بیشتر شده. خوشبختانه چیدمانش هم همانطور است. پس میتوانم از ادامه هفت سالگی شروع کنم. صندوق را از روی چمدان کنار میزنم. خاک چمدان را پاک میکنم. درش را باز میکنم. عجیب است. تنها چیزی که درونش است، یک زیرشلواری ِ راه راه مردانه است. چه مسخره. یعنی بیست و یک سال پیش مادربزرگ به خاطر محافظت از یک تنبان زهوار دررفته با من چنین رفتاری کرده بود؟ یک آدم هر چقدر هم به اخلاقیات بیاعتنا باشد، به خاطر یک زیرشلواری آنطوری رفتار نمیکند. با خودم گفتم لابد این زیرشلواری اولین زیر شلواریای بود که عمو جمشید با آن به دنیا آمد. ولی بعد دیدم اصلا مادربزرگ اهل این کلکسیونر بازیها نیست. بعدش هم مگر عمو جمشید چه گلی به سرشان زد که اولین زیر شلواری مسبب بدنیا آمدنش را نگه دارند؟ تازه مگر زیر شلواری، باعث و بانی پیدایش عمو جمشید بود؟ زیرشلواری نه تنها باعثش نیست که مانعی هم بوده و احتمالا در آن لحظه به کناری افتاده بوده. دوما بالاخره هر چیزی یک اولین باری دارد، حالا اینکه از آن یادگاری نگه دارد دیگر کار بیخودی است…